اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

یکی از دوستانم زندانی شده

می گفت یکی از دوستانم زندانی شده و مدتی است در زندان به سر می برد؛میتوانی راه حلی بدهی تا آزادش کنیم؟ گفتم:برای چی بازداشت شده؟کدام زندان؟

گفت:بازداشت معمولی که نیست.فقط رفیق من هم نه!خیلی های دیگر هم  با او هم سلول هستند و شکنجه می شوند.با تعجب نگاهش کردم.منظورش را نمی فهمیدم.فهمید با حرف هایش مرا ترسانده.گفت:این رفیقم؛اسیر شد؛یعنی دیگر آزاد نیست؛یعنی نمی تواند خودش برای خودش تصمیم بگیر؛یعنی اینکه تصمیماتش در زندگی طبق اختیار و اراده خودش نیست.تعجبم بیشتر شد.مبهم حرف می زد.گفتم:واضح تر بگو.گفت:آدم ها اگر نتوانند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند دیگر آزاد نیستند؛زندانی هستند.این دوست من بیشتر تصمیم هایش به خاطر حرف مردم است؛می خواهد از دیگران عقب نماند.مدام در حال عوض کردن دکوراسیون خانه اش است.یک کارمند با حقوق و در آمد معمولی است و برای همین ناچار می شود از این بانک و از آن صندوق وام بگیرد یا اینکه اجناس مورد نیازش را قسطی بخرد.وقتی اعتراض می کنم که چرا با این وضعیت مالی خودت را به دردسر می اندازی؛می گوید:<<می خواهم جلوی دیگران کم نیاورم.هفته بعد باجناقم می آید منزل ما.انتظار داری که از ماه قبل تا الان تغییری در زندگی ام ایجاد نشده باشد!نمی شود پرده های خانه ام همان پرده های پارسال باشد.>>دوست من در خرید لباس به جای آنکه پوشاک خوب و با قیمت مناسبی از بازار تهیه کند؛مدام در پاساژهای شمال شهر پرسه می زند تا یک لباس برند و با نشان تجاری خارجی دهان پر کن پیدا کند تا بعدا بتواند پز بدهد.اصرار دارد همیشه 6-7 جفت کفش نو و چند دست کت وشلوار گران قیمت داشته باشد.جدیدا می خواهد خانه اش را بفروشد تا خانه ای رهن کرده و با بقیه پولش یک ماشین شاسی بلند بخرد.می گوید:جلوی در و همسایه آبرو دارم!حالا شما بگو این آدم زندانی نیست؟خود را در حصار حرف مردم و در قلعه آبرومندی خود گرفتار نکرده؟به نظرت نباید به کمکش برویم و آزادش کنیم؟نباید به فریادش برسیم تا مزه زندگی آرام را بچشد؟نباید بچه هایش را از این مهلکه هول آور نجات دهیم؟

برگرفته از نوشته آقای سید مهدی سیدی روزنامه همشهری

بازی Little Commander 2 فرمانده کوچک(جنگ جهانی دوم) نسخه مود شده


icon

درخواستی کاربران سایت

نسخه مود شده و معمولی به صورت رایگان

بازی Little Commander 2 نسخه جدید از بازیفرمانده کوچک ( جنگ جهانی دوم ) می باشد. نسخه اول این بازی به طور گسترده ای مورد توجه و تحسین کاربران قرار گرفت به طوری که بیش از ۱۰ میلیون بازیکن در سطح جهان را به خود اختصاص داد. حالا این بازی محبوب با نسخه دوم خود دوباره به میدان بازگشته است. فرمانده کوچک ۲ ( برخورد قدرت ها ) یک بازی استراتژیک دفاعی می باشد. کاربران در این بازی باید به عنوان فرمانده یکی از سه قدرت بزرگ موجود در بازی وارد عمل شده و با انتخاب سلاح های فوق العاده و متفاوت و استراتژی های خاص خود ۶۰ سطح موجود در این بازی را پشت سر بگذارند. این بازی قابلیت بازی کردن تک نفره و یا به صورت آنلاین برای رقابت کردن با سایر بازیکنان در سراسر جهان را نیز در خود دارد. برای اجرای این بازی به اندروید نسخه ۲.۳ و یا بالاتر نیاز دارید.این بازی هم اکنون به صورت مود شده و نسخه معمولی در سایت به درخواست کاربران قرار گرفتش

ویژگی های بازی:

  • – گیم پلی ساده و راحتی انجام عملیات موردنظر از طریق کشیدن و رها کردن
  • – قابلیت زوم روی نقشه با لمس صفحه
  • – ۶۰ سطح جذاب برای به چالش کشیدن شما و سطوح بی شمار آنلاین
  • – حالت مسابقات جهانی برای رقابت بازیکنان در سراسر جهان و ثبت رکورد جهانی خود
  • – سلاح ها و برج های بی شمار با طراحی جالب و فوق العاده

 

 دانلود با لینک مستقیم

دانلود نسخه پول نامحدود با لینک مستقیم

خاطرات خوزستان - 3 - دوستی من و حاج رحیم

خاطرات کار و کارگاه – خاطرات خوزستان 3

دوستی من و حاج رحیم

در این گرما ، تنها چیزی که می تواند حس خوبی به آدم بدهد نوشیدن یک لیوان آب است . آب یخ تگری . آب یخی که آدم را از شر گرما و شرجی هوا فراری دهد .

در دفتر حاج رحیم نشسته ام . آبدارچی شرکت ، با سینی چایی وارد می شود .

-          قربونت . لطفا به جای این چایی یه کاسه آب یخ به من بده !

-          مهندس جان دیگه دوران کاسه های لعابی و مسی تموم شده . بگو یه لیوان آب برات بیاره .

-          حاجی جان من الان اینقدر تشنه ام که برام کاسه و لیوان و سطل و پارچ و قابلمه مهم نیست . مهم آب یخه که حالمو جا بیاره !

آبدارچی می رود دنبال آب و حاجی می افتد به جان کاغذهای روی میز و توی کشوهای میزش . عاقبت چیزی را که دنبالش بوده پیدا می کند .

-          خوب این هم فرم قرارداد اجاره ماشین آلات . گفتی چندتا تراک میکسر می خوای ؟ برای چند ماه ؟ برای کجا ؟

-          حاجی جان تلفنی که گفتم . یه تراک میکسر . فعلا برای دو ماه . همین نزدیکی اهواز . 30 کیلومتری اهواز . کار که روی غلتک بیافته شاید دستگاه های بیشتری بخوام .

و در میان خوردن آب یخ و گفتن خاطرات دوستان مشترک ، قرارداد اجاره ی یک دستگاه تراک میکسر را با حاج رحیم ، مسئول ماشین آلات شرکت در اهواز ، نهایی می کنم .

تا چند ماه پیش ، من هم به نوعی همکار حاجی به حساب می آدم . من سرپرست امور بخش عمرانی شرکت بودم در تهران . او معاون ماشین آلات شرکت در اهواز . حالا او همانجاست و من شده ام پیمانکار . پیمانکاری که برای شروع بتن ریزی کانال ، احتیاج به تراک میکسر دارد .

-          خوب مهندس جان این هم قرارداد . بیا امضا کن .

-          حاجی بده بخونم ببینم چی نوشتی !

-          چیزی نیست مهندس جان . یه قرارداد معمولی .

قرارداد معمولی را می خوانم . اما انگار زیاد هم معمولی نیست ! از قضا قسمت های نامعمولش خیلی بیشتر از قسمت های معمولی اش هستند !

-          حاجی نوشتی ماهی چند ؟ یک میلیون وششصد هزار ؟

-          خوب آره دیگه !

-          حاجی جان ! لااقل من که می دونم تعرفه شرکت یک و چهارصده ! اون دویستای زیادی برای چیه ؟

-          ای بابا مهندس جان زیاد سخت نگیر . آخه تو رفیق مایی . ما ارادت داریم . ولی فردا ممکنه خیلی ها حرف مفت بزنن . دویست تومن زیادتر نوشتم که فردا هیچ کسی نتونه حرف و حدیثی برامون دربیاره !

انگار این رفاقت خیلی بیشتر از این حرفها ارزش دارد که به خاطر آن برای چهارصد هزار تومان بخواهم با حاجی کل کل کنم ! قبول می کنم . اما به نظر می رسد این آخرین چیزی نیست که باید قبول کنم ! در یکی از بندهای قرارداد ، حاجی نوشته که باید کرایه یک ماه را همین الان پرداخت کنم و کرایه ماه بعد را هم اول ماه !

-          حاجی جان ! از همه چک پنج شیش ماهه می گیری ! به ما که می رسه پول نقد که هیچ ! پول پیش هم می خوای بگیری ؟

-          گفتم که مهندس جان . تو رفیق مایی ،همکار  ما بودی . اینجوری فردا کسی نمی تونه حرف و حدیثی برامون دربیاره ! بنویس ! یه چک برای همین امروز بنویس ، به چک هم بنویس برای سی روز دیگه . بنویس تا زودتر تمومش کنیم . کم کم وقت نمازه .

انگار مجبورم هر چه را که حاجی می گوید بپذیرم . اینجا تنها جایی است که در اهواز می شناسم و حالا دیگر وقت اینکه دنبال دستگاه دیگری بگردم را ندارم .

-          حاجی جان این دو تا چک رو بنویسم دیگه همه چیز تمومه ؟ دیگه کسی حرف و حدیث و روایت و حکایتی پشت سرمون نمی گه ؟

-          نه دیگه ! فقط می مونه یک چک بدون تاریخ به مبلغ پنجاه میلیون در وجه شرکت !

-          اون دیگه برای چی ؟

حاجی توضیح می دهد که چک پنجاه میلیونی در حقیقت ضمانت برگرداندن سالم ماشین است بعد از دو ماه . ضمانت اینکه اگر ماشین دزدیده شد ، یا چپ شد ، یا هر بلای دیگری سرش آمد ، خسارتش را پرداخت کنم . هر چه هم که برای حاجی بگویم که چرا باید برای دستگاهی که به زحمت سی میلیون ارزش دارد چک پنجاه میلیونی بدهم ، فایده ندارد . آخرش همان حکایت است :

-          مهندس جان ! ناراحت نشو برادر . گفتم که . ما دوستیم . رفیقیم و ...

بقیه حرفهای حاجی را نمی شنوم ! باقی مانده ی آب درون پارچی را که آبدارچی آورده بود ، توی لیوان می ریزم و یک نفس سر می کشم . دسته چک را دوباره از توی کیفم بیرون می آورم و می نویسم : « مبلغ یک میلیارد ریال معادل یکصد میلیون تومان ، در وجه شرکت ... » . چک را از دسته چک جدا می کنم و می دهم حاج رحیم و یک نسخه از قرارداد را برمی دارم . حاجی بلند می شود که با من خداحافظی کند . با رفیقش . با همکار سابقش . در حالی که از روی صندلی اش بلند می شود ، نگاهی به چک می اندازد .

-          چرا صد میلیون نوشتی مهندس جان ؟ من که گفتم پنجاه میلیون بنویس .

-          حاجی جان از یک میلیون بیشترش برای من فرقی نداره ! اما ما با هم رفیقیم . دوستیم . ما ارداتمندیم . بذار یه چک صدمیلیونی بنویسم که اگه کار بیخ پیدا کرد بگن رفیق حاجی صد میلیون چک داده نه پنجاه میلیون ! اینجوری حرف و حدیثی توش نیست دیگه !  

من و حاجی هر دو می خندیم و با هم روبوسی می کنیم و خداحافظی می کنیم و من از دفتر حاجی بیرون می زنم . خنده های هر دوی ما از ته دل است . او از اینکه قرارداد را همانجور که می خواسته نوشته خوشحال است و از ته دل می خندد . من هم فکر می کنم اگر دو تا دوست دیگر مثل حاجی داشته باشم به دشمن احتیاجی ندارم و خوشحال از این موضوع از ته دل می خندم !

 

 

سخنان بزرگان در مورد عشق 2

عشق یعنی احضار موهبتهای جاودان زندگی.

اگر عشق ارزشمند بیابدت، هدایتت می کند.

کاترین پاندر

 

***************

 

تنها یک پرسش وجود دارد و آن این است: “چگونه کاری کنیم که عشق پابر جا بماند؟”

قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله.

انتونی رابینز

 

***************

 

شخصی به همسرش میگوید:
.”من عاشق تو هستم و بدون تو نمی توانم زندگی کنم “
اما این عشق نیست، گرسنگی است.

شما نمی توانید در آن واحد هم کسی را دوست داشته باشید و هم بی تابانه نیازمندش باشید.
عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد.
در عشق اجباری نیست..
عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن.
برای آنکه کسی یا چیزی را بدست آوری، رهایش کن!

اندرو متیوس

 

***************

 

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند.

تاگور

 

***************

 

عشق و سختی بهترین وسیله آزمایش زندگی زناشویی است.

ساموئل امایلز

 

***************

 

در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.

آلبرت انیشتین 

 

***************

 

اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد!!!!!!!

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند.

مارکز

 

***************

 

شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید.

کیم وو چونگ

 

***************

 

کسی‌که به هر چیزی چنگ می‌اندازد، هیچ چیز را نمی‌تواند محکم بگیرد.

اسلواکیایی

 

***************

 

وظیفه باعث می‌شود تا کارها را به‌خوبی انجام دهی، اما عشق کمک می‌کند تا آن‌ها را زیبا انجام دهی.

کوبایی

 

***************

 

عشقی که با اشک چشم شست و شو شود همیشه پاک و تمیز خواهد بود.

شکسپیر

 

***************

 

اگر در مورد مردم قضاوت کنید دیگر وقتی برای دوستی باقی نمی ماند.

مادر ترزا

 

***************

 

احساس وظیفه در کار، نیکو و در روابط ، آزاردهنده است. انسان ها تشنه محبت اند نه مراقبت!!

 برتراند راسل

 

***************

 

عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است.

برنارد شاو

 

***************

 

دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا سطح بلندترین قله عشقهای بلند پایین نخواهم آورد.

یافتن آب به عشق است نه به سعی، اما پس از سعی ؟!

دکتر شریعتی