اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

داستان بیمه عمر

با قانونِ ده درصد آشنا شوید

داستان زیر واقعی‌ و برگرفته از کتاب “ثروتمند‌ترین مرد بابل” است. این داستان روی لوح‌های گلی نوشته شده و در بازماندهای شهر بابل پیدا شده است.

۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در شهر بابل جوانی‌ نزد پیر شهر که مردی ثروتمند بود رفت و به او گفت: ای پیرمرد، تو فرد ثروتمندی هستی‌. به من بگو که چگونه میتوانم مانند تو ثروتمند شوم.  پیرمرد از زیر ابروان پر موی خود نگاهی‌ جدی و نیرومند به جوان کرد و پرسید: آیا واقعا میخواهی‌ بدانی چگونه می‌توان ثروتمند شد؟  جوان با هیجان و دلهره گفت: بلی.

پیرمرد گفت: پس خوب به کلماتی‌ که میگویم توجه کن و الا حقیقتی را که به تو میگویم نخواهی فهمید. پیرمرد مکثی کرد و ادامه داد: راه ثروتمندی را هنگامی یافتم که متوجه شدم باید بخشی از درآمدم را اول به خودم پرداخت کنم. تو نیز چنین کن.  جوان با تعجب پرسید: همین؟  پیرمرد گفت: آنچه گفتم کافیست تا چوپانی فقیر را به بزرگ‌ترین گله دار این شهر تبدیل کند.  جوان گفت: مگر همه درآمد من مال خودم نیست؟  پیرمرد پاسخ داد: ابداً چنین نیست. مگر تو برای دوختن لباس به خیاط پول نمیدهی؟ مگر برای خرید کفش بهای آن را به کفاش نمی‌‌پردازی؟ مگر برای خرید غذا پول خود را خرج نمیکنی‌؟ از درآمد ماه گذشتهٔ خود چه داری؟ از درآمد سال گذشته چطور؟

جوان پاسخ داد: چیز زیادی ندارم.  پیرمرد با تندی گفت: ابله! تو به همه کس سهمی از درآمد خود دادی، به غیر از خودت. نادان! تو فقط برای دیگران زحمت می‌کشی و برای خوراک و پوشاکی که به تو میدهند کار میکنی‌. بخشی از درآمد تو مال خودت است و باید آن را برای خود نگاه داری. میزان این مبلغ نباید کمتر از یک دهم از درآمدت باشد هر چند درآمدت ناچیز باشد. سهم خودت را اول از همه بردار و باقی‌ مانده را خرج کفش و لباس کن. همچنان که درخت از یک دانه کوچک پدید می‌‌آید، ثروت نیز از مبالغ جزئی به وجود می‌‌آید و رشد می‌کند. اگر چنان نکنی‌ تا آخر عمرت باید برده پولت باشی‌ و برای آن کار کنی‌. حالا برو و یک سال دیگر برگرد. اگر به هر دلیلی‌ نتوانستی یک دهم از درآمد سالیانه خود را برای خود نگاه داری هرگز دوباره برای پند گرفتن پیش من نیا. سپس پیرمرد به آرامی از کنار جوان گذشت و او را در افکار خود تنها گذاشت.

نتیجه: پس از گذشت ۴۰۰۰ سال قانون ۱۰% هنوز در زندگی‌ مدرن امروزی صدق می‌کند. مطالعات نشان می‌‌دهد که همه ی انسان‌ها برای رسیدن به اهداف مالیشان باید هر ماه حداقل یک دهم از درآمد خود را برای خود کنار بگذارند.

راه حل: چنانچه شما نیز مایل هستید از همین امروز به پند پیرمرد عمل کنید، حساب پس اندازی‌ به این منظور وجود دارد که مقداری از درآمد شما را که خودتان تعیین می‌کنید به طور اتوماتیک به این حساب منتقل می‌کند. سودی که به پول شما تعلق می‌گیرد و در ضمن هیچ مالیاتی روی سود دریافتی پرداخت نمیکنید. علاوه بر این پول شما توسط بانک و دولت ایران گارانتی میباشد و هر زمان که اراده کنید میتوانید از پولتان بدون هیچ محدودیتی استفاده کنید. باز کردن این حساب در مجموع کمتر از ۵ دقیقه وقت می‌گیرد و هر آن میتوانید آن را بدون هیچ جریمه‌ای ببندید.

برای باز کردن این حساب می‌ توانید با ما تماس بگیرید.

شاید

میگویم چتر بیاورم ؟ شاید باران ببارد...

میگویی : زود برمیگردیم .. مگر چقدر راه رفتنمان وقت میگیرد؟

میگویم بعد از سالها آمده ای ..

امده ای که کمی بمانی ..

میخواهم تا جایی که میتوانم قدم بزنیم ..

برویم تمامی راه های نرفته ..

حالا که سکوت شب است...

تا صبح به تمام راههایی برویم که سالهاست بر آنها قدم نگذاشته ایم ..

میخواهم بدویم ..

میگویی : باشد میرویم تا خود صبح .. میدویم تا آنجا که بخواهی...

میگویم چتر بیاورم ؟.. شاید باران ببارد ...

میگویی: چتر نمیخواهد .. خیال که خیس نمیشود ...!

...مینا

بدون عنوان چهار

حال خیلی خیلی بهتری نسبت به هفته های پیش دارم ... :)

این شعره ... :

اگر میگویم خسته ام

هزار بیراهه نرو !

میروی اشتباه میکنی برمیگردی

بعد میگویی

منظور خاص ِ این عده همین است ک هست ُ

همین است ک بود !

من میگویم

من از دست ِ خودم خسته ام !!!

میفهمی ... ؟

برای روشن کردن چراغ

نیازی نیست

دستت به بالین ماه برسد

بزن روشن شویم

به شوق ِهمین خستگی .

البته

که حالیم میشود گاهی ،

میفهمم منظور ِ خاص ِ یک عده یعنی چه ،

اما تو چرا ... ؟

از پی این هم زندگی که ارزان گذشت ،

ما

چه گران زیسته ایم دوست من !

گاهی سکوت

مادر برهنه ترین کلمات من است .

من آسانم

من آسان مطلقم

و از تو

از خودم

از همه خسته ام ،

به دست های این مردم نگاه کن

به دست های خسته ی این مردم

نگاه کن !

این دست ها

تنها زخم پیشانی خود راپنهان میکنند

در باد .

عجیب است

یک پرنده ُ

این همه شاخه سار ؟

همین است که شک میکنم ! ...

آرامش آینه

گاهی

تحمل بی پایان سنگ را

به یادم میاورد .

غز نزن دوست من ... !

در این سرزمین

مرا آآنقدر شکسته اند

که دیگر نه سنگ را به یاد میاورم

نه آرامش آینه را .

با این حال

من

هرگز

نومید نمیشوم

زیرا هر بیراهه ی بی دلیلی

تا ابد

بیراهه نخواهدماند ...

#سید_علی_صالحی

وختی تموم شد شاید یه کم اغراق امیز باشه اما یه یه دقیقه ای زل زده بودم به صفحه بعدشم گفتم فوق العاده بود ...

http://upsara.com/images/yh2n_02f2b3631e301e8d5709a13d44c46060ddb13f14.jpg

http://upsara.com/images/veo_41hy34jtgyj84t.jpg

http://upsara.com/images/128_13709728812.jpg

http://upsara.com/images/4brh_659d788428c17f3343be910267b2b0ce.jpg

http://upsara.com/images/pbj_k6j79klj.jpg

از این عکسه همین جوری خوشم میاد :)) خیلی خوبه ^_^ حس خوبی داره !!

+فقط به خاطر وجود یه نفر تو مدرسه س ک تونستم دووم بیارم ... و ذره ای علاقه نسبت دبیرستان پیدا کنم ...

دل نوشته بنده حقیر .

بغضی کهنه گلویم را فشار میداد

تا این که اشک جاری شد و دلم را به دریا زدم و . . .

الهی العفو بر زبانم جاری شد

همان کلمه ای که همیشه ورد زبانم بود ولی چند سالی میشد که آنرا بازیچه قرار داده بودم و از روی سرباز کنی میگفتم الهی العفو.

ولی هیچ تغییری در خود نمیدیدم . . .

تا اینکه خوابی دیدم و دوباره برگشتم به روز های ارغوانی زندگیم . . .

روزهای گرم و روز هایی که بوی خدا میداد . .

اشک در چشمانم حلقه زده بود اشک دانه دانه روی گونه ی بی جان و سردم میرخت چشمانم را بستم و . . .

 و وقتی بازشان کردم صحنه ای عاشقانه دیدم . . .

صحنه ای که دوست داشتم هر روز آن را ببینم .

گنبد طلا بود . . .

دیگر چه چیز میخواهی بشنوی

همین که میگویم گنبد طلا دلت پر میکشد تا خود حرم

کسی که عاشقش باشد میداند من چه میگویم . . .

اشک میریختم و السلام علیکی به امام رضا میگفتم و دعا میکردم که زودتر به کربلا روم

دیگر حرف هایم درون کلمه ها جا نمیگیرد

انگار وصف ناشدنی اند . . .

 

پایان