اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

اصفانیا

دانلود فیلم و عکس، اخبار روز ایران، اخبار ورزشی، مجله تفریحی، خبر استخدام، دانلود آهنگ، پیامک عاشقانه

رهبران جهادی و رویای کسب قدرت با کودتا

تاریخ افغانستان تقریبا تمام ورق هایش را با واژه ها و  اصطلاحات از قاموس جنگ، نفرت، خشونت، تعصب، تبعیض، فساد و انحصار تحت لوای " جهاد"و " غیرت افغانی" به رخ جهانیان می کشاند. جهاد یک امر مقدس است و مجاهدین اجر عظیم مادی و معنوی را کسب میکند. اصطلاح "جهاد" در جمع آن دسته مصطلحات خاص جای گرفته که مترادف آن در سایر زبانها موجود نیست. چون منحصرا برای اسلام بوده و در کتاب مقدس مسلمانها ذکر شده است. اما؛ زمان و مکان، عناصر و لشکر آن شرایط خاص خود را دارد. هدف از جهاد، دفاع از مقدسات، حفظ ارزشهای مادی و معنوی، حراست از سرزمین، حمایت و نگهبانی از اتباع به معنی کلی آن از خطر حمله دشمن از طریق جنگ میباشد. یعنی کاربرد ابزارجنگی توسط نظامیان و فعالیتهای اشخاص ملکی هم از طریق نظامی و هم غیر نظامی.در کشورهای غیر اسلامی، خصوصا غرب، اجرای اعمال فوق تحت نام " حق و تکلیف" طرفین قرارداد اجتماعی صورت میگیرد. به این مفهوم که دولتها مکلف به تامین "حقوق" اتباع میباشد. در مقابل اتباع "مکلفیت"دارد تا وجایب خویش را ادا نمایند. درین وضعیت امنیت مردم تأمین، حقوق شان حفاظت و خدمات برای شان ارایه می گردد. فلسفه وجودی دولت و ملت جزء تحقق این امر چیزی دیگری نیست.

افغانستان در یک مقطع خاص از تاریخ، حرف و حدیثهای از جهاد را مشق و تمرین کردند و عده ای هم القاب "مجاهد"و "غازی" را کسب کردند. هر چند نفس جهاد را در افغانستان نفی نمیکنم ولی فرآیند و نتیجه آن را یک عمل انجام شده تحت نام "جهاد" به صلاح این مردم و مرزو بوم نمیدانم. اما و اگر های وجود دارد که قابل تامل بوده وبحث دیگری را ایجاب میکند. جهاد انحصاری نیست و لقب مجاهد آب روان برای پاکی آلودگی ها شمرده نمیشود. آنطوریکه پیامبر اسلام جهاد اکبر و جهاد اصغر را مطرح کرده بود در این مسئله خلاصه میشود. به این معنی که لقب واقعی مجاهد به علمبرداران مبارزین پیروز در نبرد با جهاد نفس بیشتر صدق میکند تا به این رهبران که حال و احوال شانرا بعد از جهاد، زمان جهاد و قبل از جهاد را همه میدانند. آن مرحله گذشت و افتخار آن نیز منحصر به افراد خاص نیست تا اکنون از آن به عنوان حربه فشار برای رسیدن به قدرت استفاده کنند. رهبران احزاب سیاسی در شرایط کنونی سخنی برای رسیدن به قدرت دارند. چون هم تشکیلات دارند و هم نیرو برای مبارزات سیاسی. یعنی از آدرس یک جریان حرف میزنند و از آن طریق کسب قدرت را مقدور میدانند. اینکه برنده باشد به قدرت برسد و یا بازنده باشد در اپوزیسیون قرار گیرد بحث جداست. ولی به هرحال نتیجه مبارزات را به دست می آورند و در هردو حالت جایگاه قانونی و تثبیت شده خویش را دارند. جدا از اینکه وضعیت احزاب و جایگاه رهبران آن در تعاملات چه بوده و چه خواهد بود. این رهبران همیشه از خرد و عقلانیت استفاده کرده مردم را مدیون مبارزاتش نمیسازند. این رهبران را باتوجه به شرایط فعلی و اعمال نسبتا شایسته آن باید ستود. چون جهاد را حربه فشار برای کسب قدرت و حق ایجاد نابسامانی در کشور نمیدانند. اما در مقابل، برخی از اشخاص که هنوز هم لقب جنگ سالار دارند رویای رسیدن به قدرت را از طریق مختل ساختن نظم اجتماعی و مخدوش کردن روحیه همزیستی در ذهنش پرورش میدهند. که نه تنها حق قانونی شان نیست بلکه توهین به جهاد و حتی اسلام است. آیا جهاد کردن به مفهوم رسیدن به قدرت است؟ قطعا که نیست!

در شرایط فعلی که دغدغه تشکیل کابینه حکومت وحدت ملی بر مبنای مشارکت سیاسی و حضور جریانهای سیاسی با تناسب شعاع وجودی شان ذهن کوب هر فرد شده، عده ی که هیچ نقش نداشتند یا مبارزه درست و عقلانی نکردند خود را میراث دار جهاد دانسته و خواهان تثبیت جایگاه خویش اند. به این اشخاص باید گفت که به جای استفاده از جهاد و مجاهد، پلان کودتا و به تعبیرخودشان به "کوه بالاشدن"، در زمان مبارزات سیاسی جدیت بیشتر به خرچ میدادید. در ضمن کاری را باید انجام میدادید که حد اقل برجسته ساختن آن موجه میبود. جهاد کردن در آن وقت برای همان دوره بود. حال اگر جهاد کردن معیار مشارکت و احراز کرسی در حکومت باشد، هر خانواده افغانستان سهم داشتند و فعلا باید مدعی وزارت باشند. که یک امر کاملا غیر منطقی است. اگر شما آقایان واقعا جهاد را افتخار میدانید، به ارزشهای کسب شده آن احترام بگذارید. اگر سایر افراد را تابعین این کشورمیدانید اجازه بدهید که آنها هم وارد عرصه شوند تا خدمت کنند. دیگر نه کودتا و جهاد جایگاه دارد و نه مجاهدبودن توجیه برای وزیر شدن. پس خواب خیال آن را از سر دور نموده و راه مبارزات سیاسی را به شیوه عقلانی از طریق نهادها و جریانهای قانونی آن پیش رو گیرید. چون در آن هم مصلحت شماست و هم خیر ملت. امید بیشتر از این، واژه های مقدس را با اعمال بی مورد تان آلوده نسازید. فعلا وضعیت طوری دیگر است و ذهنیت مردم هم متفاوت از دیروز. حد اقل واقعیت های عینی جامعه را میدانند. شاید مبارزه با تروریزم و گروه های دهشت افگن، مناسبتر از به کوه بالا شدن در مقابل دولت و ملت باشد که هرروز سربازانش را برای آرامش ما قربانی میدهد.

چکیده ای کلی از کتاب"به سوی کامیابی"اثر آنتونی رابینز

مردان برتر،راه ثابتی برای موفقیت در پیش گرفته اند.من آنرا فرمول نهایی موفقیت می نامم. در این راه اولین قدم  آن است که نتیجه دلخواه را بدانید.یعنی دقیقا مشخص کنید که چه می خواهید. قدم دوم انجام عمل است وگرنه خواسته شما بصورت رویایی باقی خواهد ماند.باید قدم هایی بردارید که به عقیده خودتان به اغلب احتمال،شما را به هدف دلخواه می رساند. اقداماتی که ما میکنیم همیشه ما را به نتیجه مطلوب نمی رساند.بنابراین قدم سوم یافتن راهی برای کنترل است که بازتاب ها و نتایج اقدامات خود را بررسی کنیم و هر چه سریع تر بفهمیم که کارهایی که می کنیم ما را به هدف نزدیک یا از آن دور می سازد.باید بدانید دستاورد عملکرد شما چیست.خواه عملکرد شما گفتگو با کسی باشد یا عادات روزمره زندگی،اگرآن دستاورد دلخواه شما نیست،دقت کنید که عمل شما چه نتایجی به بار آورده تا اینکه بعنوان تجربه انسانی؛از آن چیز یاد بگیرید.سپس قدم چهارم را بردارید و آن ایجاد نرمش برای تغییر رفتار است تا به نتیجه مورد نظر برسید.اگر به افراد موفق توجه کنبد می بینید این قدم ها را برداشته اند.یعنی ابتدا هدفی برای خود برگزیده اند،چون تا هدفی در کار نباشد نمی توان به آن رسید.سپس شروع به اقدام کرده اند زیرا فقط دانستن هدف کافی نیست.آنها توانسته اند قیافه دیگران را بخوانند و عکس العمل هارا متوجه شوند،سپس رفتار های خود را سازگار کرده و تغییر داده اند تا بدانند چه حرکتی مناسب تر است.

هفت خصلت موفقیت:

1- عشق! همه افراد برای حرکت خود دلیلی یافته اند، هدفی تقریبا آزاردهنده که آنها را از درون خود می خورد و در عین حال انرژی مثبت می دهد و بسوی عمل، رشد و فزونی می راند.

2- ایمان! میان کسانی که موفق می شوند و آنان که شکست می خورند تفاوت عظیمی از لحاظ اعتقادات هست.عقیده ما درباره آنچه هستیم و آنچه که می توانیم باشیم دقیقا مشخص کننده آینده ماست. عشق و ایمان به منزله سوخت یا نیروی محرکه ای هستند که ماشین وجود را بسوی ترقی حرکت می دهند.اما حرکت اولیه کافی نیست.لذا برای رسیدن به مقصود باید برنامه هدفمند داشته باشیم.

3- برنامه ریزی!  برنامه ریزی راهی برای  سازمان دادن منابع و نیروهاست.

4- مشخص بودن ارزش ها! ارزش قضاوتی است اساسی، اخلاقی و عملی، در مورد اینکه چه چیزهایی دارای اهمیت می باشند. ارزش ها،نظام های اعتقادی خاص ما هستند که به ما می گویند چه چیزی در زندگی ما درست و چه چیزی غلط است.وقتی موفقیت های بزرگ را از نظر میگذرانیم تقریبا همیشه به کسانی بر میخوریم که به روشنی می دانند چه چیزی واقعا مهم است.

5- انرژی! حرکت بسوی زندگی بهتر با حالت سستی و افسردگی،تقریبا غیر ممکن است.افراد پیشرو همیشه در پی فرصت هستند.گویی فرصتهایی که که همه روزه پیش می آید به آنها نیش می زند و معتقدند که انسان هیچ وقت به اندازه کافی وقت ندارد.

6- جلب دوستی! افراد موفق قدرت فوق العاده ای در جلب دوستی دیگران دارند.

7- تسلط به فن ارتباط! نحوه ارتباط با دیگران و خودمان مشخص کننده کیفیت زندگی ماست. افراد موفق کسانی هستند که میدانند چگونه با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنند و آنگاه آن تجربیات را به گونه ای به خود انتقال دهند که سبب شود تغییرات لازم را با موفقیت به وجود آورند.

 

v    افراد موفق می خواهند به هر قیمت موفق شوند و این از خصوصیاتی است که آنها را از مابقی مردم متمایز می کند.برای رسیدن به موفقیت کارهای زیر را در نظر بگیرید:

 

ü     . مجموعه آرزوهای خود را مدون سازید. فقط هدفها را یادداشت کنید و هیچ محدودیتی برای خود قائل نشوید

 

ü     مهلتی برای هدف هایتان در نظر بگیرید.

 

ü     از میان مهم ترین هدف هایی که برای امسال در نظر گرفته اید چند هدف را انتخاب کنید.

 

ü  با این پنج قائده آنها را بسنجید:هدف ها را بطور مثبت بیان کرده اید؟بلحاظ حسی دقیقا برای شما مشخص هستند؟آثار جنبی آنها مشخص هستند؟ وقتی به آن هدفها رسیدید چه احساسی خواهید داشت؟(یعنی چه می بینید،چه می شنوید و چه چیزی را لمس و احساس می کنید؟) آیا این هدفها مورد پسند شما و دیگران است؟

 

ü     منابع و امکانات مهمی را که برای رسیدن به اهداف در اختیار دارید روی کاغذ بنویسید( مثلا خصوصیات خوب اخلاقی،دوستانی که دارید،منابع مالی،تحصیلات،وقت،انرژی، سرمایه و...)

 

ü     توجه خود را به مواقعی معطوف کنید که از امکانات به خوبی استفاده کرده اید.سه تا پنج مورد در زندگی را به یاد آورید که در کاری موفق بوده اید.توضیح دهید چه کردید تا به آن موفقیت دست یافتید.

 

 

ü     بنویسید که برای رسیدن به اهداف چگونه فردی باید باشید؟مثلا اگر در نظر دارید رهبری جامعه ای را بعهده بگیرید و دگرگونی بزرگی ایجاد کنید،شرح دهید کسی که به چنان مقامی انتخاب می شود چگونه آدمی است.

ü     موانع رسیدن شما به مقصود چه عواملی هستند.چه کارهایی را مرتبا باید انجام دهید تا به نتیجه دلخواه برسید؟اگر نمی دانید فردی را که قبلا در کار مورد نظر شما توفیق یافته مدل قرار دهید.

 

ü     چهار هدف کلیدی را در نظر بگیرید و برای هریک اولین طرح مقدماتی قدم به قدم را تنظیم کنید.برای شروع از خود بپرسید اولین قدمی که برخواهم داشت چیست؟مطمئن ترین راه برای نیل به بهروزی و ترقی چیست؟این است که کسی را که قبلا به هدفهای مورد نظر شما رسیده مدلسازی کنید.

 

 

ü     مدل هایی را برای خود بیابید. نام سه تا پنج نفر از افرادی که به اهداف مورد نظر شما رسیده اندبنویسید و در چند کلمه خصوصیات و رفتارهایی را که موجب موفقیت آنها شده است را مشخص کنید.اگر این اشخاص با شما شخصا صحبت می کردند به شما چه می گفتند؟همان را روی کاغذ بنویسید.

 

ü     هدفهای گوناگون داشته باشید.

 

 

ü     محیط کاملی را در ذهن طراحی کنید.اگر نتوانید تصویر روشنی از یک روز ایده آل در ذهن داشته باشید چگونه ممکن است عملا چنین روزی را در زندگی ایجاد کنید؟

 

دردناک ترین چیزهای زندگی دو چیز است:

یکی درد ناشی از انضباط و دیگر درد ناشی از تاسف و درد تاسف به مراتب سنگین تر است.  

 

دعای پایانی(دعای ایرلندی):

خدا کند راه ها همیشه بر روی شما گشوده باشد، بادها پشتیبان شما باشند، آفتاب چهره شما را گرم کند و باران به نرمی بر کشتزارهای شما ببارد.........وتا روزی که یک بار دیگر در خدمت شما باشم، خداوند شما را در پنجه قدرت و رحمت خود حفظ فرماید.خداحافظ و حق نگهدار.

 

غربی‌ها باید تصمیم سیاسی بگیرند

وزیر خارجه کشورمان با بیان اینکه مذاکره و فشار با یکدیگر قابل جمع نیست، گفت: راه برای رسیدن به یک راه حل، کاملا هموار و قابل دستیابی است.
 به گزارش گروه سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران به نقل از واحد مرکزی خبر، محمدجواد ظریف قبل از ترک ژنو با اشاره به اینکه در بسیاری موارد موضوعات روشن است و ما احساس می کنیم که صرفا نیاز به تصمیم سیاسی دارد افزود: کشورهای غربی و1+5 باید به این برداشت جدی برسند که موضوع هسته ای ایران فقط از مسیر مذاکره قابل حل است.

مذاکره و فشار، غیر قابل جمع

ظریف همچنین با تاکید بر اینکه کشورهای غربی روش فشار را امتحان کردند و پاسخ نداد تصریح کرد: مذاکره و فشار با یکدیگر قابل جمع نیست، بلکه اگر کشورهای غربی به دنبال مذاکره با جمهوری اسلامی ایران هستند، باید تصمیم سیاسی بگیرند گرچه ممکن است برای بعضی ها سخت باشد که راه فشار را کنار بگذارند.
وزیر امور خارجه با بیان اینکه بحث های چند روز گذشته جدی، دقیق و صریح برای رسیدن به نکاتی بود که هنوز حل نشده است، افزود: هم اکنون گفتگوها در سطح معاونین وزرا ادامه دارد و امروز هم گفتگوهای دوجانبه با امریکا و کشورهای دیگر در سطح معاونین برگزار شد.
وزیر امور خارجه کشورمان در پایان گفت: ما کار را با جدیت دنبال می کنیم و معتقدیم که راه حل در دسترس است.

خیال...

اینکه آدم بداند چه می خواهد، و برای به دست آوردنش هم تلاشی در خور!! بنماید و بعد هم آخر سر به آن برسد، یک حرفی است؛ و اینکه آدم نداند که چه می خواهد ولی هی بیخودی برود تا به آن چیزی که نمی داند چی هست برسد، هزار حرف! ...

   به گمانم پیدا کردن چیزی که آدم ها هنوز روی آن دست نگذاشته باشند و به گه نکشیده باشندش، کاری بس!! دشوار باشد و به عقیده حقیر ناشندنی! چرا که خود همین حقیر هم، بوده که چیزی نظرش را جلب کرده باشد و برای رسیدن به همان چیز از آدم و عالم گرفته تا خدا و زمین و آسمان و گوشتکوب و خودکار و میخ طویله را پله کرده باشد برای رسیدن به آن چیز، و بعد که رسید و آرزو به دل نماند؛ خیلی که از آن استفاده کرده باشد، آن است که دستمال توالتی ساخته باشد از آن، برای پاک کردن ماتحت مبارک و بعد دویدن و زور زدن برای رسیدن به چیزی دیگر و چیزی دیگر و چیزی دیگر.... و حالا بگذر از بقیه آدم های دور و برمان که چنان گوی سبقت می ربایند از هم و از روی هم رد    می شوند که بولدوزر هم به این راحتی از روی سنگ و کلوخ رد نمی شود!

   ولی اینکه میان این همه های و هوی و بدو بدو و دماغ عملی و موبایل قسطی و حرف های صد من یک غاز روشنفکرانه و تاریک فکرانه و دعوای یهودی و مسلمان و آروغ سیاسی و باد شکم هنری و چه و چه و چه، تو عین الاغی که تا به حال چرخ و فلک ندیده است، هاج و واج مانده ای، خودش حکایتی است...

همه رفته اند و رسیده اند و تو هنوز آویزان خیال مانده ای.... خیال...

آن خیالش اندکی افزون شود          
کز خیالی عاقلی مجنون شود...

موفقیت: خلاصه کتاب دوازده ستون موفقیت نوشته جیم ران و کریس وایدنر

 

دوازده ستون موفقیت

 

کتاب دوازده ستون موفقیت

 

 

 

 

 

 

 

 ستون اول: آدم بیشتر باید روی خودش کار کند (خودشناسی و خودسازی) تا بر روی کارش.

همه ی موجودات محدوده ی مشخصی برای رشد دارند جز انسان. انسان تنها موجودیست که به واسطه ی قدرت اختیار می تواند هم به کمال برسد و هم به پستی.

اوضاع وقتی عوض میشه که خودت عوض بشی.

ستون دوم: سلامتی کامل

دیدن کارهایی که دیگران انجام دادن، انگیزه جاه طلبی مثبتی رو در ما ایجاد می کند.

به کار گرفتن آموزه های قبلی مهمتر از آموختن آموزه هایی جدید است.

سلامتی کامل از سه بعد ساخته شده:

جسم،روان (عقل،ا حساس و اراده) و روح (توانایی سفر به ماورای جهان دارد) که اولویت آنها عبارت است از روح و روان و جسم.

مهمترین اصل موفقیت تعادل است.

ستون سوم: موهبت روابط

باید از موهبت روابط حداکثر استفاده را ببریم. بزرگترین موهبت، موهبت روابط با مردمه. برای شکوفایی یک رابطه باید پیوسته وقت، تلاش و تصور خودمون را صرف آن کنیم. (پیگری اشخاص معرفی شده به سیستم(.

همانگونه که در تبلیغات شهری دیده می شود، شهر خوب شهری ساختنی است نه یافتنی و این قاعده دقیقاً در رابطه با روابط صدق میکند، روابط برای شکل گیری و تداوم نیازمند صرف زمان و هزینه و انرژی هستند.

نکته مهم، وجود سختی های موجود در راه رسیدن به اهداف است، که باید به آن ها توجه داشت. همیشه رسیدن به بهترین ها سخت است. خلق بهترین روابط، خلق بهترین درآمد، خلق زندگی شاد و خلق همه ی چیزهای خوب نیازمند طی کردن سختی ها و فراز و نشیب های بسیاریست. هر چیز ارزشمندی سخت بدست میاد به همین دلیل همه نمی توانند چیزهای ارزشمند بدست آورند.

در رابطه با رابطه ها، هم کیفیت رابطه و هم کمیت آن حائز اهمیت است. و برای رسیدن به رابطه ای با کیفیت و کمیت مناسب سه اصل مهم وجود دارد. توجه به وقت و تلاش و تصور.

ستون چهارم: تحقق اهداف

نوشتن اهداف به دو دلیل حائز اهمیت است:

1 - ورود اهداف و خواسته ها به ذهن، که مقدمه ایست برای نوشتن آنها و تعیین آنها

2 - نیرویی در نوشتن هدف وجود داره که باعث تحقق آن می شود.

دلیل اهمیت نوشتن اهداف:

ذهن شناخت آگاهانه ای از آن ها بدست می آورد و این شناخت می تواند آغازی باشد برای خلق باورهایی سازنده برای تغییر در خود و مسیر آینده. به عبارتی نوشتن اهداف همچون دانستن این نکته است که می خواهیم به کجا سفر کنیم. همان گونه که اولین گام در انجام یک سفر تعیین مقصد است، اولین گام برای رسیدن به اهداف تعیین کردن (نوشتن) آنهاست.

اما فلسفه ی اصلی تعیین اهداف چیست؟ فلسفه اصلی آن ساخت شخصیت فرد در طول مسیریست که برای رسیدن به اهدافش تلاش میکند. جمله معروفیست که می گوید: یک میلیارد تومان درآمد داشته باش، اما نه تنها برای اینکه یک میلیارد تومان پول داشته باشی بلکه برای اینکه شخصیتت در این راه ساخته شود

»یک شبه نمیتونی مقصدت رو تغییر بدی اما مسیرت را چرا، تغییر مسیری که مدتی بعد خود به خود موجب تغییر مقصدت می شود. پس همه چیز از تغیر شروع می شود«

تعیین اهداف در سه بازه زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت صورت می گیرد.

برنامه ریزی کن و دنبالش کن. فقط تصمیم بگیر که چه کار می خواهی بکنی و بعدش دست به کار شو.

ستون پنجم: استفاده درست از زمان

خیلی از افراد به دلیل وجود حاشیه های امن فراوانی در زندگیشان، از تغییر کردن می ترسند. زن، بچه، یک شغل بخورونمیر، یک ماشین و خیلی از حاشیه های امن دیگر. اما نکته ای که مهم است این است که کسب موفقیت های بزرگ جز با تغییر امکان پذیر نیست، به همین دلیل باید پیه یکی از دو درد را به تنمان بمالیم، درد انضباط یا درد پشیمانی. فقط فرقش اینه که سنگینی بار انضباط به اندازه ی مثقال و سنگینی بار پشیمانی به اندازه خروار است. روزها خیلی مهم هستند، هر روز که میگذرد از وزن کاسه ی زندگی کاسته و به وزن کاسه ی مرگ افزوده می شود.

در هر روز فرصت های فراوانی وجود دارد اما ما باید از آن فرصتی بهره ببریم که در راستای اهداف کلی ما باشد. اگه ما واسه زندگیمون برنامه ای نداشته باشیم، دیگران واسه زندگیمون برنامه مشخص می کنند. همیشه یکی ارباب میشه یکی نوکر. اگر تو زمان رو هدایت نکنی و ارباب آن نباشی این زمان است که تو رو نوکر خودش می کند.

ستون ششم: هم نشینی با بهترین ها

ما همواره باید سعی کنیم کارهایمان را به بهترین نحو انجام دهیم. همیشه به یاد داشته باش که انجام یک کار، با به نحو احسنت انجام دادن آن کاملاً متفاوته، توجه داشته باش به جمله ی مارتین لوترکینگ.

برای تحقق اهدافت همیشه با بهترین ها نشست و برخواست داشته باش و به این امر توجه داشته باش که شفافیت تصویرسازی ذهنی، رازی اساسی در تحقق اهداف به شمار می رود.

همیشه برای خلق بهترین ها دو راه وجود دارد: یا خود بهترین باشی و یا با بهترین ها نشست و برخواست کنی، چرا که کمال همنشین تأثیری شگرف در نتایج فعالیت های ما دارند.

ما باید انسان های اطرافمان را به سه دسته تقسیم بندی کنیم:

آن های که باید روابطمان را با آنها قطع کنیم؛ آن هایی که باید محدود باشند و آن هایی که باید روابطمان را با آنها افزایش دهیم. در مورد برقراری رابطه های جدید باید به این امر توجه داشته باشیم که زندگی آن قدرها هم که فکرشو میکنی ساده نیست و باید در زمان هایی تصمیم های سخت بگیریم.

سوال مهم: حالا ما چه جوری میتونیم انسان های موفق رو جذب کنیم؟

تنها یک راهکار وجود دارد. برای جذب انسان های جذاب باید جذاب بود. برای جذب انسان های موفق باید موفق بود. پس توجه داشته باش که تنها راه موجود آن است که بر روی خودمان کار کنیم. به جای آنکه وقتمان را بروی دیگران بگذاریم باید آن وقت را به خودمان اختصاص دهیم.

آدم های ناموفقی که دوست دارند موفق شوند نیازمند توجه ویژه ای هستند.

مزایای معاشرت با انسان های موفق:

1 - یادگیری تجارب بسیار با ارزش؛

2 - وصل شدن به شبکه گسترده ای از روابط. دوستان و همکاران آن فرد که به یقین تبدیل می شوند به دوستان و همکاران تو؛

3 - تغیر و شکل دهی نگرش. ما باید بدانیم که دوستان ما نگرش ما را نمی سازند اما در شکل دهی و استحکام آن نقش بسیار ویژه ای دارند.

پس در طول سفر، برای رسیدن به اهدافتان از همسفرانی استفاده کنید که می تواند به شما در تحقق اهدافتان کمک کنند.

سرو کله ی استاد زمانی پیدا می شود که شاگرد آماده باشه.

قوانین مربوط به موفقیت همیشه بوده اند اما عدم آگاهی ما از آنها فرصت ها را از دست ما می گیرند.

مثل بودن قانون جاذبه قبل از نیوتون.

ستون هفتم: یادگیری همیشگی

تحصیلات آکادمیک در یافتن روزی به تو کمک می کند و تحصیلات شخصی در یافتن خوشبختی.

تورو: توده ی مردم همه ی عمر در سکوتی خفقان آور زندگی میکنند و آوازی را که در سینه دارند به گور می برند (بسیاری آرزوهای خود را به خاک می برند).

تحصیلات شخصی مساویست با یادگیری های گوناگون از افراد و اشخاص و اتفاقات گوناگون.

اگر کسی در مسیر اشتباهی حرکت می کند، به انگیزه ای برای تندتر رفتن احتیاج ندارد بلکه به آموزش احتیاج داره تا به مسیر درست برگرده.

یادگیری مقدمه ی ثروته. تمام تغییرات بزرگ با یادگیری آغاز می شود.

یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری فرد.

بخش اعظم زندگی پس از تحصیلات رسمی جریان دارد.

راز اصلی موفقیت همان یادگیری دائمی است. چگونه؟ کتاب خواندن، سرمشق و الگو گرفتن از آدم های موفق و سرانجام درس گیری از شکست ها و استفاده از تجربیات خود و دیگران.

مسئله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه، مساله این است که اگه کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه.

اگر دوست دارید به سطح دانش و مهارت یک استاد برسید به سراغ کتاب هایش بروید.

بدون مطالعه هیچ پیشرفتی ممکن نیست

ستون هشتم: همه ی زندگی فروش است

واژه فروش وابسته است به مفهومی به نام تأثیر گذاری. هر کس که بخواهد موفق باشد باید بتواند هنر تأثیر گذاری بر دیگران را بیاموزد. بشر موجودیست اجتماعی و میزان موفقیت او وابسته است به میزان تعامل و همکاری او با دیگران، به همین خاطر باید تأثیرگذار بود.

موفقیت در دستیابی به خواسته ها بستگی دارد به تأثیرگذاری بر دیگران. یک نوزاد زمانی که احساس گرسنگی می کند گریه می کند و با این کارش تأثیر می گذارد تا بتواند به خواسته و نیازش دست یابد. و ما باید برای انجام تک تک امور مربوط به زندگیمان این توانایی را داشته باشیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم، به همین خاطر عنوان می شود که همه ی زندگی فروش است و کسی در انجام کارش موفق تر است که از قدرت تأثیرگذاری بیشتری بهره مند باشد.

توماس جفرسون: اشراف سالاری به طور فطری در میان همه ی مردم وجود دارد و اساس دستیابی به آن شرافت و استعداد (و شاید تلاش) است.

به چه معنا؟ به آن معنا که در زمان های گذشته موفقیت به صورت موروثی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شده اما امروزه فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد اگر خواهان موفقیت باشی و برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنی مطمئناً موفق خواهی بود.

حال هرقدر شما فردی مستعدتر، باشرافت تر و کوشاتر باشی در تأثیرگذاری موفق تر عمل خواهی نمود.

و فقط یه راه وجود دارد که دیگران فرد را انسان شریف و با استعداد بدانند و آن این است که آن فرد شریف و بااستعداد باشد (خنده).

مهارت های فروش:

1 - شناخت دقیق محصولی که عرضه می کنیم. برای اینکه چیزی را بتوانی عرضه کنی باید آن را داشته باشی. برای عرضه هر چیز باید اول بشناسیش، باورش داشته باشی و احساسش کنی.

2 - صحبت با تعداد زیادی از انسان ها. ده درصد از چهل نفر بیشتر از ده درصد ده نفر است.

3 - داشتن پشتکار و تسلیم نشدن. هیچ گاه در برابر پاسخ «نه» تسلیم نشو.

قانون بچه: نه در دنیای کودکان نقشی ندارد.

وقت تنگ تر از اون چیزیست که فکرش را میکنی.

ستون نهم: رشد مالی تابع رشد فردی است

این ستون مربوطه به پوله. پولی که نمی تونه باعث خوشبختی بشه اما نبودش حتما باعث بدبختی میشه.

پول هیچ گاه امنیت خاطر نمی آورد چرا که ممکن است هر لحظه از دست برود.

مهم میلیونر شدن نیست مهم اینه که برای تبدیل شدن به یه میلیونر باید به چه جور آدمی تبدیل بشی. به همین خاطر است که گفته می شود رشد مالی تابع رشد فردیه. برای اینکه بتونی یک میلیون دلار بدست بیاری باید به انسانی یک میلیونی با باورهای میلیونی تبدیل بشی.

"علاقه به پول تنها حرص بیش از حد را در وجودت می پروراند"

قانون طلایی ثروتمند شدن:

سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.

راهکارش چیست؟ تو باید برای خودت کار کنی و یه کار مستقل راه بندازی. 99 درصد انسان های ثروتمند برای این ثروتمند شدن که برای خودشون کار میکنن و سود می گیرن.

اصول رسیدن به ثروت: تمام وقت روی شغلت کار کن و پاره وقت روی آینده ات.

در کنار شغل اصلیت یه کار جنبی راه بندازی و کم کم توسعه اش بدی. حالا به نظر تو رسیدن به چنین جایی چقد سخته؟ مطمئناً خیلی، چون انجام همه ی کارهای با ارزش سخته، و برای تحلیل سختی های راه و افزایش استقامت درد انضباط و درد پشیمانی را به یاد آور. همیشه به یاد داشته باش که استقلال مالی نیازمند داشتن کاری مستقل و آزاد است. همه زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه.

ستون دهم: یک رابطه موثر باعث ایجاد تفاهم می شود

موفقیت به همکاری آدم ها بستگی دارد.

تعریف رابطه: رابطه یعنی تلاش دو یا چند نفر برای رسیدن به تفاهم (توانایی تحمل تفاوت ها). وقتی آن ها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد بشوند، از نیروی خارق العاده ای برخوردار خواهند شد.

متفاوت بودن انسان هاست که ضرورت ایجاد رابطه و تفاهم را در ما خلق می کند.

حال آفت مهلک روابط چیزی جز تلاش برای تحکم گفته ها به فرد مقابل نیست.

رابطه ای مداوم خواهد بود که از معادله ی برنده - برنده تبعیت کند.

رابطه فقط این نیست که چی بگی، بلکه باید بدونی که چه طور و چه وقت اونو به زبون بیاری، و در عین حال میزان پذیرش شنونده را هم در نظر بگیری و در عین حال خود باید شنونده خوبی باشی.

نکته: مهمترین چیز در یک رابطه، شنیدن است. برای اینکه شنونده خوبی باشی باید برای طرف مقابلت شخصیت و احترام قائل باشی.

ستون یازدم: دنیا همیشه به یه رهبر بزرگ نیاز دارد

دلیل شکست خیلی ها بر می گردد به عدم درک صحیح شان از واژه های گوناگون که یکی از آن واژه ها کلمه رهبریست.

رهبر: همه میتوانند در زندگی رهبری بزرگ باشند چون منظور این است که هنر تأثیرگذاری بر دیگران رو خوب بلد باشی. رهبری کردن یعنی کمک به اصلاح افکار،باورها و اعمال دیگران.

راه رهبر شدن: با کار بر روی شخصیت (باورها) و مهارت (تخصص و دانش) آغاز می شوند و موفقیت در این دو رکن عاملی است برای رسیدن به قدرت تأثیرگذاری.

تفاوت یک رهبر با یک مدیر: یک مدیر به مردم کمک می کند خودشون رو آنطور که هستند ببینند اما یک رهبر به مردم کمک می کند خودش را بهتر از آن چیزی که هستند بدانند. یک رهبر به مردم امید می دهد و در رابطه با رسیدن به اهدافشان به آنها کمک میکند. یک رهبر خوب باید بیش از آنکه به فکر کار مردم باشد به فکر زندگی آنها باشد. "اعتماد مهمترین زنجیر رابط، بین رهبر و پیرو است".

رهبران بزرگ بصیر و خوش بین هستند.

ستون دوازدهم: میراثی از خود به یادگار بگذار

بزرگترین شگفتی زندگی این است که به یک چشم بهم زدن میگذرد

تو نمی توانی مدت عمر خود را انتخاب کنی اما می تونی درست زندگی کردن را انتخاب کنی. همیشه سعی کن ثمره ای از خودت به جای بگذاری.

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"